سفارش تبلیغ
صبا ویژن

))من کودکم ولی میفهمم((

به بخش شعرهای من خوش آمدید

......................................................................................

))من کودکم ولی میفهمم((

من کودکم میفهمم که
چند خنده به دنیا بدهکارم
من کودکم ولی طلبکار نیستم
میدانم شانه چیست ابرو چیست و
مو چیست
من بازی را دوست دارم
من محبت را دوست دارم
تو چه معروف باشی و چه نباشی
دیدنت را دوست دارم
من معیارم دیگر زمینی نیست
با تمام امیدواری
از این آزمون هم خواهم گذشت
چه برای همیشه و چه اگر ماندم
سلامم را به همه برسانید به آن مردی که هر روز با جارو برگ ها
را نوازش میکرد
و لبخندش و دست تکان دادنش
من کودکم ولی میفهمم
و همه را یکسان دوست دارم

//حسام الدین شفیعیان-آدم برفی//

محکمحکمحک


((آدم برفی))

((آدم برفی))

هر روز آب میشوم
آیا میانه ام با خورشید بد است
یا ساخته شده ام برای آب شدن
شاید از سنگ نیستم
مصالح من زمینی نیستند
من هیچم ولی پوچ نیستم
حتی اگر کوچ کنم به کف زمین
دوباره آسمان دلش خواهد گرفت
و من دوباره ساخته خواهم شد

//حسام الدین شفیعیان-آدم برفی//


تراژدی غم زندگی-زندگی غم

تراژدی غم زندگی-زندگی غم

سقفی که دارد می ریزد
مردی که آب میشود
هزار دسیسه و حیله و کلک
هزار بار فراموش میشوی
هزار بار زخم شمشیر میخوری
هزار حرف بدرد نخور
دوزنده ی وسوسه
رییس سمفونی پتک
و هزار مجسمه
مهره ی شطرنج
بازی پوچ
کلک در کلک
باید تمام اینها را بفهمی
و آب بشوی
//آدم برفی//


((شادی کرم خورده)) ((شادی کرم خورده))

میخواهم شادی ام را با تو قسمت کنم

سیب را نصف میکنم

نصف آن کرم خورده است

کیفم را در می آورم پول یا کاغذ

هیچکدام حتی اگر سفید

و تو به من نگاه میکنی

از دور مردی با بسته های اسکناس 

او رد میشود نه تو را میبند و نه من را

دلار یا ریال پوند یا هر چی که دارد

بوی خون میدهد بوی کفتاری کثیف

شیطان از دور ایستاده و میگوید

آفرین مرد فکر اقتصادی عالیه

از بالای برجی مردی فریاد میزند میخواهم خودکشی کنم

و مرد پول بدست میگوید 

تو جیب هایت را بگرد اگر پولی هست

حیف هست آن را بینداز پایین

و جوان چند بار میگوید چه میگویی

تا مرد نظاره گر یک طبقه مانده به خودکشی

او را کوک میکند که گوشهایش بشنود

و جوان که بلند داد میزند یارو زرنگی

و دست به جیب میشود و چند تا هزار تومانی را 

دوباره در جیبش میکند و از خودکشی پشیمان میشود

شیطان در گوشه ای ایستاده و از مرد دست به پول

نفرت پیدا میکند و فرار میکند

مرد پولهایش را محکم گرفته و قدم هایش را تندتر میکند

//آدم برفی//


اتوبان شوخی ..مرگ یک گربه

وسط اتوبان داد میزنی هوا خوبه
پیرمرد صندلی عقب چند دور انگشتش را
دور شقیقه اش میچرخاند
و تو باز میگویی 115اورژانس رو بگیر
پنجره پایین میرود
و پیرمرد بلند میگوید رکس زدی
و تو میخندی و میگویی رکس سگی بود زرنگ
پنجره ها بالا میرود
سر پیچ نپیچ به دوراهی نرسیده
زنی در ساعت مشخص
بچه اش را دنیا خواهد آورد
و گربه ای در اتوبان خواهد مرد
//آدم برفی//